سری جدید از تصاویر شوایک سرباز ساده دل

ساخت وبلاگ
تصاویر جدید از شوایک سرباز ساده دل

سلام...


 پست های جدید حامد کمیلی در اینستاگرام

...

سه تفنگدار ... .

#شوایک _سرباز_ساده دل

#تالار _وحدت

#کارگردان:# حمیدرضا_نعیمی

#امیرحسین_رستمی#مهران_رنجبر#حامد_کمیلی


استوری حامد کمیلی 


 ایتالیا ایتالیا


 نقدی بر شوایک سرباز ساده دل

شوايك نمايشي درباره ماهيت جنگ است و اتفاقا زمان و انگيزه هاي جنگ جهاني اول در اروپا را به چالش مي كشد و در رمان وارتسلاو هاشك اهل چك، لحن كميك و در نمايش حميدرضا نعيمي لحن كمدي و تراژيك نسبتهاي حقيقي آن را در مواجهه با جنگ شرح مي دهند و
البته در هر دو بي ملاحظه گري هاي رايج و خيلي بي پروا از سوي يك آدم ساده و سفيه مي خواهد بنيان جنگ را زير سوال ببرد كه در آن از آدمها گرگهاي درنده اي ساخته مي شود كه از دو سوي ميدان جنگ به همديگر حمله ور مي شوند و همديگر را مي درند و مي كشند.
جنگ جهانی اول (که با نام‌های جنگ بزرگ و جنگ برای پایان همهٔ جنگ‌ها نیز شناخته می‌شود) جنگی جهانی بود که از ماه اوت ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸ رخ داد و در پی آن، بدون زمینهٔ جدی کشمکش، سربازان بسیاری برای جنگ تجهیز شدند و مناطق زیادی از جهان درگیر جنگ گشتند.
جنگ جهانی اول در پی ترور آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد امپراتوری اتریش - مجارستان در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ توسط ملی‌گرای هجده ساله صرب، گاوریلو پرنسیپ، در سارایه‌وو بوسنی به وقوع پیوست.
اين همان انگيزه اي است كه از اين جنگ ويرانگر بستري براي رويدادهاي رمان شوايك سرباز ساده دل از آن بهره وري لازم مي شود و البته هدف ايجاد رويكردي ضد جنگ هست.

رمان و تئاتر


آنچه حميدرضا نعيمي از رمان شوايك اقتباس كرده، به نوعي از نيمه دوم بيشتر به برداشت آزاد شباهت دارد و نيمه اولش همچنان وابسته و وفادار به رمان هست.
«شوايک» رماني است ضد جنگ، و تصويري که نويسنده از دنياي ميليتاريستي امپراتوري اتريش- مجارستان مي‌نماياند، خواننده را به خنده‌هاي پياپي و ريسه­وار مي اندازد. دنيايي که صحنه‌هاي آن به روايت شوايک مانند دانه‌هاي زنجير، يکي پس از ديگري، پيش روي ما گشوده مي‌شود. اين دنيايي است آکنده از بي‌خردي، بي‌مايگي، پوک مغزي، و در عين حال عاقل‌نمايي و گستاخي. آنچه شوايک در اين صحنه‌ها باز مي‌گويد چکيده‌ي تجربه‌هاي مردم چک، افشاگر جنگ، نظام پوسيده امپراتوري، و اغلب حماقت انساني است. گفتارهاي عاميانه ـ حتي ناتوراليستي ـ رمان طنز‌آلودند، هيجان مي‌آفرينند، و اپيزودهاي گوناگون را به هم پيوند مي‌دهند. رمان ناتمام مانده است، اما چنين نيز تمام شده به نظر مي‌رسد.
اما در تئاتر نعيمي؛ در نيمه اول، شوايك (فرهاد آييش) به دنبال بيان اتفاقاتي است كه در آن امكان دارد كه جنگي از سر گرفته شود و اين جنگ همانا معروف به جنگ جهاني اول خواهد شد اما شوايك دوست دارد بنابر پيش گويي اش كه در آن امپراطوري مجارستان- اتريش شكست مي خورد، دوست دارد جلوي جنگ را بگيرد و براي همين به دنبال اين هست كه نامه اش را به امپراطور يا يكي از مقامات بلندپايه ي حكومتي برساند... اما به ناچار بايد اين بار بنابر ضرورت جنگ آن كارت معافيت از رزم را دور بيندازد و بي چون و چرا پا به جنگ بگذارد... اما به دليل شيرين مغز بودن، او را گماشته كشيش اُتوكاتز (اميرحسين رستمي) مي كنند اما آن مرد به ظاهر دين دار و در باطن فاسد كه غرق در مستي و قمار هست؛ به چند سكه ناچيز شوايك را به ستوان لوكاش (حامد كميلي) مي بازد. شوايك در خانه ستوان بايد از مهمانان زني كه به آنجا مي آيند، پذيرايي كند اما آن دو نيز با شروع جنگ پا به جنگ مي گذارند و نامه ي شوايك درواقع بي جواب مي ماند هرچند او همچنان به دنبال آگاه كردن مقامات از نتيجه جنگ هست. اين نمايش در دقيقه هاي آخر پرده دوم، طور ديگري رقم مي خورد كه اصلا چيزي از آن در رمان هاشك نيست؛ چنانچه دختر پرستار، هلنا (بهار نوحيان) پا به ميدان مي گذارد كه يك سرباز زخمي را تيمار كند اما وانك (مهران رنجبر) عاشق او مي شود و اما اين عشق انگيزه هاي حياتي را در او باور مي كند و ديگر نمي خواهد بجنگد و اين سوء تفاهمات باعث مي شود كه مرد كافه چي از پشت با قنداق تفنگش بر سرش بكوبد و بعد اين سرباز جوان دچار جنون مي شود و مي خواهد سه سرباز ديگر را به دليل خيانت به مام ميهن اعدام كند... دخالت شوايك بي نتيجه است و حالا ستوان پا به ميان مي گذارد و مدعي مي شود كه پدر آن سرباز هست اما او نمي پذيرد و ستوان را مي كشد و بعد خود را با شليك گلوله اي از بين مي برد.. بعد روسها مي آيند و همه سربازان را مي كشند. حالا مانده اند كشيش و شوايك... كشيش كه به دست و پاي سرباز مهاجم روس مي افتد و التماس كه زنده بماند و مي ماند اما شوايك نيز به گلوله اي از بين مي رود زير نور ماه نقره اي كه مي توانست بستر ساز لحظه اي رمانتيك و عاشقانه اي باشد اما حالا در اين تراژدي جنگ همه مرده اند!
نعيمي اين آخرها را افزوده به رمان شوايك چون ياروسلاو هاشك در چهل سالگي مي ميرد و اين رمان بلندش ناتمام مي ماند و نتيجه اينكه در درام، نعيمي بر آن هست كه سرنوشت شوايك را تلختر كند و از يك كمدي در پايان يك تراژدي بسازد و اين همان فضاي گروتسكي است كه هولناك از لحظات آميخته در جنگ همه را از چنين سرنوشت شومي مي هراساند.
به هر روي اين پايان بندي با توجه به زمانه ي اكنون مي تواند يك اتفاق پذيرنده باشد چون جنگ تهديدي است كه در خاورميانه و حتي در كل دنيا انسان را دچار حوادث هولناك خواهد كرد و اينكه سرنوشت شوايك صلح جو منجر به مرگش شده، مي تواند تمركز دقيق تري را پيرامون موضوع جنگ و درواقع موضعگيري تلختري را نسبت به آن ابراز كند.

بازيگران و حضور موثر


نعيمي سعي كرده با انتخاب بازيگران و تركيب آن با حركات موزون در دو نيمه نمايش، جاذبه هاي نمايشي و بصري را به اجرايش بيافزايد و بتواند رضايت مخاطبانش را جلب كند. انتخاب فرهاد آييش در نقش شوايك شايد بهترين گزينه ي ممكن براي سروسامان يافتن چنين اجرا و نقشي باشد. شوايك شبيه بهلول دانا و ملانصرالدين و مانند اينهاست و فرهاد آييش يكي از كمديني هايي است كه همواره از چنين ظرفيتي در بازي هايش استفاده كرده است و اين خود مي تواند دليل عمده اي باشد براي اينكه شوايك را با آن دانستگي هاي پنهان و انتقادات صريح و مزه پراكني هاي رايج و گوشه و كنايه هاي تلخ و طعنه هاي تند و تيز به تماشا نشست. فرهاد آييش ظاهر را ساده و به گفته ي متن يك سفيه در نظر مي گيرد و اين خود بيانگر پوسته ي بازي است بنابراين اين خود جنبه هاي فيگوراتيو بازي اش را تعيين خواهد كرد. بعد بخشي از شگفتي اش نسبت به كنش هاي ديگران را مي شود در ميميك هاي چهره اش و آن نگاه معصومش جستجو كرد. درواقع او مظلوميتي دارد و سادگي اي كه مي خواهد يك كنش حقيقي و صادقانه را نسبت به خشونت ناشي از ناداني بشر به چالش بكشد و در رفتارهاي ظريف و كلام طنزش چنين جوهره اي از انسان ناب لحاظ شده است و ما را به باوري دقيق از اين وضعيت خواهد رسانيد. حالا ديگراني هم هستند كه در كنار او مكمل اين ماجراجويي ها مي شوند و هر كدام به گونه خود طوري رفتار مي كند كه بشود در نهايت يك نمايش قابل باور در رد جنگ را تماشا كرد. بازي حامد كميلي در نقش ستوان يكي ديگر از اين بازي هاي بارومند و تاثيرگذارانه است. كميلي كه تجربه تئاتري ندارد اما با حضوري دقيق و مهندسي شده، و كنترل دقيق براي ايجاد ديسپلين يك نظامي با آن قد بلند و لباس شيك و آنكارد شده، و در عين حال راه رفتني متين و با وقار و قدرتمند به دنبال ارائه نقشي است كه هم اين جاذبه را به جرياني هوسبازانه و هم جرياني مقتدرانه تبديل گرداند. او سرباز مافوق ارتش است كه با خانم هاي زيادي در ارتباطي است و به آنها احترام ويژه اي قائل است اما او در مقابل مردان يك افسر مقتدر است كه در لحظاتي نيز فراتر از آن هوسبازي ها وجوه انساني اش را آشكار مي كند چنانچه در خلاء سلاح وانك (مهران رنجبر) نمي هراسد و شجاعانه او را مهار مي كند كه در آن جنون نابسامان به ديگران صدمه اي وارد نشود اما خودش قرباني اين حركت شجاعانه مي شود و از بين مي رود!
بازيگران ديگر نيز در محدوده ي زيبايي هاي مرسوم يك نقش آفريني در صحنه حركت مي كنند و اميرحسين رستمي در نقش كشيش فاسد به زيبايي اين فساد را به تماشا مي گذارد. مهران رنجبر وانك را با عشق و جنون افسارگسيخته بازي مي كند و مرگش دردناك مي نمايد. كامبيز اميني نيز در ارائه نقش گروهبان بائوتزه چنان صداسازي مي كند كه مخاطب مي ترسد كه حنجره اش آسيب ببيند اما اگر چنين نباشد موفق هست و اين جلوه تازه اي از يك حضور موثر خواهد بود! به همين ترتيب حضور يعقوب صباحي (پاليوتس كافه دار)، بهناز نازي (خانوم مولر)، و كتانه افشاري نژاد (كاتي) در صحنه با قابليت هايي زيبايي و جاذبه اثر را تضمين مي كند.
مخلص كلام
شوايك، سرباز ساده نمايشي است در نهايت به لذت ناب از مواجهه با تئاتر روبرو مي كند و اين جاذبه در همان ساختارمندي اثر و بهره گيري درست از متن اقتباسي، بازيگران فعال و خلاق، عناصر ديداري درست و حركات موزون و موسيقي به سرانجامي بايسته مي رساند.


 نقدی بر ایتالیا ایتالیا

معمولا وقتی تصمیم می‌‏گیریم برای تماشای یکی از فیلم‏‌هایی که روی پرده‏‌ی سینما در حال اکران است به سینما برویم، اگر بازیگر محبوبمان در فیلم حضور نداشته باشد اسم کارگردان آن است که ما را برای دیدن فیلم ترغیب می‌‏کند، اما اگر کارگردان آن یک فیلم اولی باشد و هیچ شناختی از او نداشته باشیم کمی در انتخابمان مردد می‌‏شویم و یا فیلم دیگری را برای تماشا انتخاب می‌‏کنیم. «کاوه صباغ زاده» یکی از همین کارگردان‌‏های فیلم اولی است که این روزها اسمش، به عنوان کارگردان فیلم ایتالیا ایتالیا که در حال اکران است؛ زیاد به چشم می‏‌خورد و ممکن است برای تماشای اولین فیلمش دو دل باشید اما باید بگویم اگر تصمیم دارید برای تماشای یک فیلم به سینما بروید، می‌‏توانید با خیال راحت اولین ساخته‏‌ی کاوه صباغ زاده را انتخاب کنید.

ایتالیا ایتالیا اقتباسی از داستان «یک موضوع موقت» جومپا لاهیری است. این فیلم داستان زندگی جوان عشق ایتالیایی به نام «نادر» است که بر حسب اتفاق با دختری به نام «برفا» که می‌‏خواهد اولین فیلمش را بسازد و دستیار کارگردان است آشنا می‌‏شود، این آشنایی باعث بوجود آمدن تغییرات و اتفاقاتی در زندگی هر دوی آن‏‌ها می‌‏شود...

  در شرایطی که این روزها موضوع بسیاری از فیلم‏‌های سینمایی حول محور خیانت می‌‏چرخد و در هرچه بیشتر غمگین کردن قصه و درآوردن اشک تماشاگر چیزی کم نمی‏‌گذارند، ایتالیا ایتالیا فضای شاد و حتی گاهی کمدی دارد و یک مسئله بسیار جدی را در این فضای شاد و سرخوشانه بیان می‏‌کند. به این دلیل همان قدر که ممکن است مخاطب را متاثر یا ناراحت ‏کند، به همان اندازه هم خنده‌‏ای بر لب او می‌‏نشاند. موسیقی‌‏های ایتالیایی‏ خوبی که کاوه صباغ زاده برای فیلم انتخاب کرده هم کاملا با فضای آن متناسب است و با وجود اینکه اکثر تماشاگرانی که با زبان ایتالیایی آشنایی ندارند متوجه ترانه‏‌ی آن نمی‏‌شوند و حتی معنی‌‏اش زیرنویس نمی‌‏شود اما در منتقل کردن حس و حال قصه به تماشاگر کمک می‌‏کند. همه‏‌ی این‌‏ها از همان اوایل فیلم به تماشاگر می‏‌گویند که او با یک داستان کلیشه‌‏ای و کسل‌کننده طرف نیست و احتمال زیاد نظر او را جلب می‏‌کنند اما در کنار این‏‌ها ریتم خوب فیلم و روند طبیعی اتفاقات هم باعث می‌‏شود حوصله‏ی مخاطب سر نرود و در عین حال که قصه طوری نیست که تماشاگر منتظر باشد اتفاق عجیب و غریبی در فیلم بیفتد یا معمای خاصی حل شود. اما باز هم کنجکاوانه تا پایان قصه را دنبال می‌‏کند و با فراز و فرودهای شخصیت‌‏های اصلی داستان یعنی نادر و برفا همراه می‌‏‏شود. هرچند که ابتدای فیلم ممکن است زوج حامد کمیلی و سارا بهرامی به نظر تکراری برسد و خب تا به حال حامد کمیلی را کم در نقش جوان عاشق پیشه ندیده‏‌ایم، اما سارا بهرامی با بازی بسیار خوبش اجازه نمی‏‌دهد که تجربه‏های قبلی مخاطب از این زوج در ذهنش تداعی شود، بنابراین شک نکنید که از بازی و نقش متفاوت او در ایتالیا ایتالیا لذت خواهید برد.

البته که در مجموع نمی‌‏توان گفت ایتالیا ایتالیا مثلا به اندازه‏ی دیدن فیلم شب‏های روشن «فرزاد موتمن» که اقتباسی از داستان شب‏‌های روشن «داستایوفسکی» بود و حتی از خواندن داستان اصلی لذت‌‏بخش‌‏تر بود خوب است یا نمی‌‏توان آن را یک فیلم بدون نقص دانست و خلاهایی در آن دیده می‌‏شود. مثلا یکی از خلاها این است که چرا تماشاگر از شخصیت نادر به جز همان چند جمله‌‏ای که او به عنوان راوی داستان در مورد خودش می‌‏گوید، چیز زیادی نمی‏‌داند و در مورد برفا هم وضع بهتر نیست و او هم به خوبی معرفی نمی‌‏شود.یا اینکه چرا علاقه‌‏ی زیاد نادر به ایتالیا که از همان ابتدای فیلم به اندازه کافی روی آن تاکید می‌‏شود تنها در دکوراسیون خانه‏‌ی نادر، موتوری که سوار می‌‏شود یا غذاهایی که درست می‌‏کند خلاصه می‌‏شود و فراتر از این‏ها به تماشاگر نشان داده نمی‌‏شود؟ اما باز هم این جاهای خالی در فیلم چیزی از لذت تماشای آن کم نمی‏‌کند و با وجود تمام این‌‏ها به نظر می‌‏رسد اولین ساخته‏ی کاوه صباغ زاده می‌‏تواند به تماشاگر این اطمینان را بدهد که در آینده ساخته‌‏های بعدی او را بدون شک و تردید ببیند.


استوری حامد کمیلی


 اکران مردمی ایتالیا ایتالیا (مشهد)

عکسی جدید از حامد کمیلی در فیلم راه رفتن روی سیم...
ما را در سایت عکسی جدید از حامد کمیلی در فیلم راه رفتن روی سیم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hkomeili-havadaran بازدید : 280 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 22:24